فکر کنم دوباره دکتر لازمم، سرم درد میکنه و موجودات زر زرویی که توو سرم بودن دوباره برگشتن
دوباره حس اینکه دلم میخواد همه چیزو ول کنم و برم قلقلکم میده
دوباره دارم میرم ته چاه
دلم میخواد بخوابم، بخوابم و وقتی بیدار میشم هنوز یه دختر بچه ی کوچیک رو دوچرخه ی سبز باشم، سرازیری رو پایین بیام و فکر کنم همه ی پسرای کوچه عاشقمن!
نصف عمرمو اومدم، نصفه باقیش چی میخواد بشه
درباره این سایت